پرسیدم چندسال گذشته؟ و به ساعت مچی م نگاه کردم. هرچی افتاد جلو پات ازش خواسته نساز. بذار احساساتت رو بیدار کنه. ولی درگیر نشو اونقد که نتونی فکر کنی. احساس های مربوط به خواستن رو دور بریز یعنی. بعد با باقی مونده هاش فکر کن. از فکر هات احساسات جدید تولید بشه. خلاصه که عزیزم، سعی کن یکم استعداد داشته باشی.
از مسئولین کم نشنیدهایم که اصلاح مملکت نیازمند جراحی است! مثلا جراحی اقتصادی! و شنیدهایم که این جراحی دردناک است! وقتی مسئولین در رسانهها از درد این جراحی میگویند، به مردم اشاره دارند. نظر آنها این است که این جراحیِ لازم، برای مردم دردناک است. من با جراحی دردناک موافقم امّا
ادامه مطلب
بیا در ساحل قدم بزنیم. باد می وزد. به دریا نگاه کن. کودکان سه ساله در حال خفه شدن. دارند به سوی ساحل می آیند. برو به سمتشان. بگذار بمیرند. عکس بگیر. میتوانی شنا کنی. نه؟ خوب پس بیا روی آب راه برویم. تند تر. به پایین نگاه نکن، غرق می شوی. قبلی هم همین کار را کرد. بالا را نگاه کن. آفرین. می بینیش؟ میدرخشد، دود میکند، بدون صدا. جلوی پایمان به سطح آب برخورد کرد. چند چمدان. تکه هایی از آدم ها. نه، ناراحت نشو. اگر این ها را نمیزدند که جنگ تمام نمیشد. نه، پایین
خیلی اتفاقات در زندگی هست که در لحظه دردناک جلوه میکنه اما با گذر زمان ثمر میده و طور دیگه ای به چشم میاد.گاهی از دور که به یک شکست نگاه کنی و جزئی نگری رو پشت سر بگذاری یک موفقیت می بینی.
زمان دادن و فاصله گرفتن باعث میشه از نظرگاه تازه ای به خودت و جهان نگاه کنی؛ فاصله گرفتن از هر اونچه که بخش مهم جهانت بوده یا هست.
دردناک تر از عاقبت «فرعون»، «زجر»ی است که آسیه کشید...
دردناک تر و غم انگیزتر از شهادت «علی» با شمشیر ابن ملجم، «شهادتِ ولایت»ش توسط مردم دنیاپرست بود!
دردناک تر از شهادت «حسین» طرز فکر کسانی بود که او را کشتند!
که به فرمایش حضرتش «شکم هایشان از حرام پر شده بود!»
آری... دردناک تر از مقبولیت، مظلومیت است.
چه سخت است «انتظار...» و هم نشینی با نفاق. «خار در چشم و استخوان در گلو!»
چه تلخ است هم سفرگی با «نفاق»؛ لبخند به لب دست به سینه...
خدایا؛ فرمودی با
امروز با تمام وجودم دریافتم که چیزی دردناک تر از قرنطینه شدن در فکر و خیال و خاطرات و باور های منفی و احساسات نیست .
یادمان باشد میل احساس خاطره فکر قضاوت ها و مقایسه ها و قیاس های ذهنی
همه و همه فقط یک باتلاق اسارت هستند
انچه باید غرقش شد برنامه ها و مشکلاتیست که برایش راهکار وجود دارد وگرنه همه میدانیم ساعت ها غرق خاطرات شدن ساعت ها خوشحالی کردن و ساعت ها فکر کردن گاهی نه تنها چاره ساز نیست بلکه یک تومور فکری می شود که تمام انرژیمان را
همه چیز درباره خال های دردناک
از آنجا که خال ها شایع هستند ، ممکن است تا زمانی که یک خال خال دردناک نداشته باشید ، فکر زیادی به افراد روی پوست خود نکنید.
در مورد خال های دردناک ، از جمله مراجعه به پزشک ، باید بدانید.
چه نوع مول را دارم؟به گفته آکادمی پوست آمریکا (AAD) ، خال ها معمول هستند ، به طوری که بسیاری از افراد 10 تا 40 مول دارند.
انواع مختلف خال های پوستی شامل موارد زیر است:
خال مادرزادی. اینها وقتی متولد می شوید آنجا هستند.خال های اکتسابی. ای
دیوار آجری بود و سوراخهای بسیار داشت و سگ، آلت خود را حریصانه در سوراخهای سیمانیِ بین آجرها فرو میکرد و از درد، ناله میزد و از لذت، نفسنفس میزد. درد و لذت، ناله و اصرار. با خود گفتم که بیش از این نمیتواند دوام بیاورد، نفسهای پر از هوسش صدای خسخسِ دلهرهآوری به خود گرفته بود.ترسیدم،گفتم سگ...با پوزهای باز و پاهایی لرزان سوی من نگاه کرد آلتش آخته و خونین در سوراخ پنهان بودگفتم سگ... تو را چه شده است؟ دمی آرامگیر. سگ با چشم
دیوار آجری بود و سوراخهای بسیار داشت و سگ، آلت خود را حریصانه در سوراخهای سیمانیِ بین آجرها فرو میکرد و از درد، ناله میزد و از لذت، نفسنفس میزد. درد و لذت، ناله و اصرار. با خود گفتم که بیش از این نمیتواند دوام بیاورد، نفسهای پر از هوسش صدای خسخسِ دلهرهآوری به خود گرفته بود.ترسیدم،گفتم سگ...با پوزهای باز و پاهایی لرزان سوی من نگاه کرد آلتش آخته و خونین در سوراخ پنهان بودگفتم سگ... تو را چه شده است؟ دمی آرامگیر. سگ با چشم
آیا تزریق بوتاکس دردناک است؟
در این روش از کوچکترین سرسوزنها استفاده می شود و خود دارو نیز به اندازه بی حسکننده های موضعی دردناک نیست. درد این تزریق کمتر از درد تزریق فیلر ها می باشد.درد تزریق را می توان با استفاده از کیسه یخ قبل از تزریق کاهش داد.
http://WWW.NEGARSKIN.IRhttp://WWW.NEGARSKIN.IR
رفت تا نزدیکترین ایستگاه اتوبوس شهر. ایستاد کنار درخت روییده در جوی جلوی ایستگاه. نگاه به آسمان کرد. هوا غبار داشت. گمانش این شد که تا غروب آفتاب چیزی نمانده است. اما ساعت میگفت که فعلاً، غروب نزدیک نیست: چرا ساعت مچیاش میگفت که دقیقاً ۲ ساعت مانده است به غروب؟ به نظر او، همان موقع هم غروب بود. بعد این واقعه، او مشاهدات چند روز قبل خود را مرور کرد و دانست که خورشید فقط دارد غروب میکند. ولی ساعت مچی او میگفت که خورشید در ساعت ۶ و نیم صبح
یکی از دانشجوهام برام ویندوز 10 اورجینال اورد
منم ویندوزم رو عوض کردم
نمیدونم چه مرگشه که ساعت رو نیم ساعت جلوتر نشون میده
یعنی الان ساعت 3 هست ولی میزنه 3:30
میخواستم درستش کنم
ولی واقعیتش حس خوبی داره
به ساعت نگاه میکنم و میگم اوه اوه ساعت 6 شد مثلا
بعد یادم میافته تازه 5:30 شده :-D
یک ماهی هست اوضاع همینه
هنوز که عادت نکردم و هنوز برام حس زرنگ بودن، برنده بودن و از این دست حس های خوب داره
گفتم از خوشحالی های کوچیکم با خبر باشید
دو هفته پیش به عوض گرفتن قطار از قم، از طهران قطار گرفتم و فکر کردم که از قم قطار گرفتم!
زودتر از موعد به راهآهن رفتم که صدا زد قطار ۱۸۶ مشهد سوار شن و من با خودم گفتم که چرا یک ساعت زودتر داره مسافر میزنه؟!
بلیط رو نگاه کردم و دیدم ای دل غافل، من از طهران قطار گرفتم و خدا رحم کرد که در محوطه راهآهن حاضر بودم و قطار هم از قضا از قم میگذشت و القصه به خیر گذشت.
امشب هم فکر میکردم که قطار قراره ساعت ۲۲:۱۵ بره سمت طهران و و سلانهسلانه کارهام ر
میخوام بگم تا اونجایی که من میدونم یکی از روش های خیلی طاقتفرسای شکنجه اینه که طرف رو پیشونی طرف قطره قطره آب میریزن . اولش هیچی نیست اما بعد یه مدت جای قطره ها شروع به درد کردن میکنه . تا اینکه بعد چند ساعت هر قطره ی آبی که میریزه ، مثل یه جکش میمونه که میکوبونن تو میشونی طرف . در همین حد دردناک .
میخوام بگم بعضی از مشکلات زندگی هم مثل همین شکنجه میمونن . در واقع اگه یکی دوبار اتفاق بیوفتن شاید ناچیز باشن ، شایداگه از بیرون نگاه
دیسمنوریه یا پریود دردناک دردهایی هستند که برخی از زنان در دوره قاعدگی آن را تجربه خواهند کرد. شدت این درد پریود آنقدر زیاد است که با داروهای مسکن رفع نشده و حتی فرد را از انجام کارهای روزمره اش باز میدارد. برای بسیاری از دختران دردهای خفیف پریود در دو تا سه روز از چرخه قاعدگی شایع و معمول است که برای آنان قابل تحمل میباشد. تغییرات خلقی، طول دوره پریود، میزان خون ریزی، درد پریود و ... در هر کسی متفاوت است. اما اگر هر یک از این پارامترها از حا
و من از این به بعد برای همیشه تو رو توی اون لحظه به خاطر میارم. آهنگ والسی که برام فرستاده بودی داشت از هندزفریم پخش میشد و از پشت شیشهی اتوبوس داشتی به من نگاه میکردی، و من هم به تو نگاه میکردم و تمام اون پنج ساعت همراهیِ لذتبخش از جلوی چشمهام عبور میکرد.
چه فراز و نشیبی دارد نگاهها...آن هنگام که به شب نگاه می کنی و جز سیاهی نمیبینی...آن هنگام که به آسمان نگاه می کنی و جز قفس نمیبینی...آن هنگام که به زندگی نگاه می کنی و جز حسرت نمیبینی...آن هنگام که به شعر نگاه می کنی و جز غم نمیبینی....آن هنگام که به تاریخ نگاه می کنی و جز خون نمیبینی...آن هنگام که به خدا نگاه می کنی و جز شرم نمیبینی......چه فراز و نشیبی دارد نگاههاآن هنگام که به قلباش نگاه می کنی و جز نفرت نمیبینی...آن هنگام که به چشم
طعم تلخ و ترش چایی رو مزه مزه میکنم
از پنجره ی کثیف کافه به ماشینایی که میرن و میان نگاه میکنم و فکر، فکر، فکر
به روزهای گذشته
ساعت ها و دقیقه ها و ثانیه ها
به آدم ها به نگاه ها به دروغ ها
به همه چی فکر میکنم
به همهی چیزایی که از سر گذروندم
به دردها تپشها و اشکها
و راستش تهش به بیهودگی
به بطالت تموم اون لحظات و احساسات با یه خشم و بغض توام با آرامش و لبخند
فکر میکنم
به صندلی خالی روبروم نگاه میکنم
به جایی که ترجیح دادم امروز خالی بمونه که شاید
سلام.
امروز میخوام چندتا از لذتهام را تووبلاگم بنویس فقط چندتاشا
شاید بااین کاربتونم به لذتهای زندگیت اضافه کنم
البته ازسعی میکنم هرهفته تعدادبهش اضافه کنم البته اون لذتهایی که قابله نوشتن باشه
نگاه کردن به بچه هام وقتی به خواب عمیق فرورفتن
نگاه به چشمها ودستهای همسرم
نگاه به عکسهای یادگاری
نگاه به تلاش وپشتکار مورچه ها
نگاه به دریا
نگاه به ماه روزاولش وچهاردهم
نگاه به طلوع وغروب خورشید
نگاه به دریا
نگاه به حرم ایمه
وخیلی نگاههای دیگه.
صبح از خواب بلند شی....
هزار تا لبخند به در و دیوار زندگی بزنی...
آنلاین میشی که لبخنداتو با دوستای مجازیت تقسیم کنی که...
میبینی یکی شون نیست...
و شاید جزو دردناک ترین صحنه های تاریخ باشد جای خالی تک تکتان...
از سری عکس های سیو شده که معلوم نیست از کجا ...
ساعت مچی دوست دارم...قطعا اگر تمکن مالی داشتم، یک کلکسیونر ساعت می شدم...از همون ابتدای کودکی اصرار داشتم که ساعت بیاندازم...امروز که خیلی ها بواسطه موبایل از ساعت مچی چشم پوشی کردن، آدم های ساعت دار، خاص به نظر میان...هنوز هم از ایستادن مقابل ساعت فروشی های حول و حوش پلاسکوی مرحوم و تماشای ساعت های اصیل و قیمتی سیکو و سیتیزن لذت می برم...ساعت علاوه بر اعلام زمان، با انداختن در دست راست، نشانه ای از چپ دست بودنم است...این موضوع احترام ساعت را برای
من به صدای باد فکر کردم و دیدم که دارد از من دور می شود. من به چشمانش نگاه کردم و فهمیدم که مایل ها با آن درخشش درون چشم هایش فاصله دارم. من سرزمین ها را سفر کردم و فهمیدم قلبی که می گویم آن چیزی نیست که خودم باور دارد. من به ردهای خون و شلاق بر روی بدن موجودات نگاه کردم و سعی کردم تا می توانم روی آن ها بوسه بگذارم تا مرحمی برای زخم های کوجک و بزرگ آن ها باشم. من دیدم که خاطراتم در کنار چشمانم در حال محو شدن هستند. من محور کلماتم را بر روی دفتر خاطرا
چه زود گذشتند شبهایی که برای خوابوندنت باید گاهی حتی تا یک ساعت کنارت می موندم و دذ آغوشم نگهت می داشتم، برای خسته نشدنم و بهره بردن بیشتر هردومون نذر سوره قدر و صلوات حضرت زهرا و... میذاشتم، چقدر دوست داشتم کل قرآن رو در گوشت بخونم...
فرصت ها مثل ابرها در گذر هستند
برای منی که عجیب و غریب های دردناک زیادی رو تجربه کردم از مادری، تو یک آیه ی مصوری، که فرستاده ی بی واسطه ی خدا می دانمت...
قاطی این آهنگ بیکلامها معلوم نیست کجا میری.
یکم شبیه همون سیاهی شبه. که خیره میشی به تاریکی و گم میشی یهو اونجا.
۰۲:۵۷. خیلی وقت بود دستم رو موقع نوشتن این قد خودکاری نکرده بودم. چی کار میکردم قدیما پر خودکار بود همهش دستم؟ تا آرنج. البته تا آرنجش مال پارسال بود بیشتر. که خودکاره رو میذاشتم رو میز و هی سرش میخورد به دستم. عه راستی خودکارم تموم شده و این خودکاری که با خودم بردم سر امتحان خوب نبود اصلا. نقش خودکار ... نه واقعا بیه
ساعت یک بعد از ظهر بود و من از چُرت مختصرم بیدار میشدم،کورمال کورمال دست بُردم و هوهوی کولر بالاسرم را که شده دقّ دل مادرم قطع کردم...شُششش...شُرر..گوش دادم...باران بود...
دویدم بیرون...نگاه کردم،سیر نشدم،بیشتر نگاه کردم،بازهم سیر نشدم،بیشتر و بیشتر...نه فایده ای نداشت...و یک ساعت بعدش من دختری بودم که کف راهروی رو به در باز خونه و شُرشُر بارون درس میخوندم...امروز خدا نعمتش را در حقم تمام کرد...
*آزمون اول،جامعه ی آماری صد و شصت نفر،نفر اول...آزمون دو
کاش...غریبه نمی شدی...کاش دیر نمی کردی...کاش الان که دیر کردی......بی فایدست!افسوس خوردن چیزیو عوض نمیکنه...حالا میدونم اگه قدرت داشتم چی میخواستم...خوندن ذهن شما دوتا!قطعا اگه این قدرتو داشتم هیچ وقت گول هیچکسو نمیخوردم...ساعت چهار و نیم صبحه...و اولین کاری که بعد از بیدار شدن کردم چک کردن گوشیم بود:"کجایی؟..."واسه همینه از احساسات انسانی بدم میاد...زیادی پیچیده ان...و قطع به یقین دردناک...آرزو میکنم تو زندگی بعدیم ربات باشم*
راستش رو بخوای فکر میکردم هیچوقت به عکساش نگاه نمیکنم چون من آدم نگاه کردن به عکسا نیستم و هیچوقت هم جز نگاه گذرا به عکسایی که قبلا ازش داشتم بهشون نگاه نمیکردم...ولی حالا که خیلی شده روزی چند بار و هر بار چند دقیقه بهشون نگاه میکنم یه هععییی میگم؛)
ده و نیممیتونست تیک تاک ساعت روی دیوار رو بشنوه. این خاصیت سکوته که هر صدایی رو قوی تر از خودش نشون بده.یازدهشبیه به تنهایی که کوچکترین احساسات رو ذره بین مییره.یازده و نیمهمیشه فکر میکرد ذات زمان جوریه که تا وقتی چیزی معنی میده تغییر کنه. دقیقه به دقیقه، ثانیه به ثانیه.وگرنه چرا جلو میره؟ چرا ساعت "ده و پنچ دقیقه" با "ده و شش دقیقه" فرق میکنه؟هیچ اتفاقی نمیوفتاد..به ساعت نگاه کرد. پس چرا کار می کرد؟هنوز نتونسته بود با فکراش کنار بیاد و دستاش
سلام دوستان
پسر 30 ساله ای هستم، من یه مشکلی که دارم اینه که پشت کمر من خیلی جوش میزنه، نه جوش ساده، جوش بزرگ مثل کورک که سفت و دردناک هم هست، بعد از چند روز از بین میره ولی دوباره میاد.
طب سنتی رفتم، گفتن حجامت کن سالی 2 بار، بعد از حجامت تا 1 ماه عالی بود، ولی بعدش دوباره اومد، وزنم از نود رسوندم به هفتاد، اندازه دور کمر مناسب شد ولی باز هم تاثیری نداشت، عرق کنگر خوردم غذاهای گرم مثل سیب زمینی، سس، گوشت گوسفند و خرما رو حذف کردم، ولی تاثیر محدود
ساعت هاست که جغد سیاه شومی روی تیربرق جلو خانه مان نشسته است و از ته گلو جیغ میکشد. نوری خوفناک به داخل حیاط میتابد.
من با تحکم و بی صبری میان حیاط پریدم و عوعو کردم. این جانور با آن چشمان دریده و خیره اش به بدبختی ما میخندد، او نمیداند که من پیش از آنکه به دنیا بیایم، در آیینه سرنوشتم، این پیشامدهای شوم و نامفهوم را دیده بودم، من از نخستین روز زندگی ام تلخی این روزها را زیر پوستم داشته ام. من سالهاست به گور پدر این شومی خندیده ام. چه دردناک! چق
قبل کنکور ساعت 10 شب میخوابی و ساعت 6 صبح بیدار میشی و باز هم خوابت میاد و کلی خسته ای و میگی بعد کنکور تا ساعت 11 ظهر میخوابی
بعد کنکور ساعت 11 شب میخوابی و ساعت 4:30 صبح بیدار میشی و اصلن احساس خستگی نمیکنی
قبل کنکور تمامی مسابقات ورزشی اعم از فوتبال های اروپایی و داخلی و خارجی با کیفیت باید نگاه کنی . الان شبا ساعت 9 شب ، بازی کجا رو میذاره ؟ کنگو با ماداگاسکار .
حالا من با اینش کاری ندارم . چرا همه رویدادهای ورزشی رو گذاشتین همین سالی که من کنکو
مدیریت استراتژیک سه شنبه 98/8/28 ساعت 8/30 صبح
بازاریابی بین المللی چهارشنبه 98/8/29 ساعت 8/30 صبح
بازاریابی و مدیریت بازار سه شنبه 98/8/29 ساعت 10/30 صبح
آموزش مهارتهای حرفه ای مدیریت بازرگانی چهارشنبه 98/8/29 ساعت 8/30 صبح
آشنایی با قوانین کسب و کار شنبه 98/9/2 ساعت 8/30 صبح
تجارت الکترونیک 1 یکشنبه 98/9/3 ساعت 8/30 صبح
سازمانهای پولی و مالی چهارشنبه 98/8/29 ساعت 10/30 صبح
مبانی بانکداری و مدیریت بانک یکشنبه 98/9/3 ساعت 10/30 صبح
مبانی مدیریت بازرگانی شنبه 98/9/2 ساعت 10/30 صبح
تجارت ب
خداوند ذات خلّاق است، و خلّاق تنها خلّاق را به خود میپذیرد. معنویت به تنهایی به یک گوشه نشستن و ذکر گفتن نیست، بلکه از خود بیرون رفتن، دیدن، شنیدن، آموختن و به کار بستن است؛ آموختن شیوههای خلّاق، هر بار زاویهی نگاه را تغییر دادن، بالاتر بردن و دوباره به همه چیز از نو نگریستن است، رنج سخت جرأت کردن و آموختن را به جان پذیرفتن، هر بار زایمان دردناک آگاهی را به جان خریدن. در آن راه که دردی نیست، رشدی نیست، مردی نیست.
پیراهن پاره کردن، هر
بعد از سه چهار روزِ سبک، این حجم از فعالیت نیاز بود! ساعت هفت صبح رفتم معاینه مجدد چشمپزشکی؛ آقای دکتر گفت میتونی همیشه عینک نزنی! ولی راستشو بخوام بگم، همین دو سه روزه، عادت کردم بهش... بدون اون نمیتونم! :D
اومدم خونه و صبحونه خوردم. مقصد بعدی نازیآباد بود. پرانتزِ خریدِ گوشی محیا رو به هر شکلی که بود بستیم! و چقدر مسخرهست این شرکت آیفون(!) (میدونم که اسم شرکت اپله. ولی به نظرم به خاطر اون طرح مجلس برای مقابله با شرکت آیفون هم که شده، جا
عوارض دردناک جراحی دیسک کمر
درد در ناحیه پایین کمر، ران و
ماهیچه ساق پاها امانش را بریده است؛ دردی که هنگام عطسه، سرفه یا حرکت
بیشتر می شود. چنین دردی ناشی از دیسک کمر تلقی می شود که با احساس بی حسی و
سوزن سوزن شدن همراه است تا جایی که درمانی به جز جراحی دیسک کمر باقی نمی
ماند.
ادامه مطلب
10:10
11:11
12:12
13:13
14:14
15:15
16:16
17:17
18:18
19:19
20:20
21:21
22:22
23:23
24:24(حیف ممکن نیست عدد مورد علاقم بودش :(
خب مسئله اینجاست این روزا هروقت میخوام به ساعت نگاه کنم این اعدادد و میبینم یادمه چند سال قبل خودم عمدی منتظر موندم که بتونم این اعداد و کنار هم ببینم اما این روزا هر وقت نگاه میکنم میبینمشون اخرشم همین چند دقیقه پیش 12:12 و این یواش یواش داره نگرانم میکنه
کسی از شما چیز خاصی در مورد این اعداد میدونه ؟
۱-مشخص کردن محل دقیق درد
اولین کاری که باید انجام دهید این است که محل دقیق درد را مشخص کنید. اگر فرزند شما بزرگ تر است ، از او بخواهید که به منطقه دردناک اشاره کند. در کودکان کوچکتر ، به دنبال تورم و قرمزی روی لثه و گونه ، پوسیدگی دندان (تغییر رنگ در دندان) یا دندانهای شکسته باشید. سعی کنید تا حد ممکن به محل درد نزدیک شوید تا بتوانید یک روش موثر برای تسکین آن تعیین کنید.
۲- پیدا کردن علت درد
همه دندان درد ها در واقع دندان درد نیستند! منشا درد می توا
من عاشقانه شهدای جنگ رو دوست داشتم همیشه ولی حالا دقیقا الان که مینویسم و صورتم از اشک و گلوم از بغض اشباح شده حتی از یادآوری عظمت شهدا تمام بدنم شروع به لرزیدن میکنه.شاید از بیرون مسخره و کوته فکرانه به نظر برسه که مطلقا برام مهم نیست ولی مگه میشه چشم بست روی کسایی که ره صدساله رو یک شبه رفتن؟
الان چرا ساعت ۳ صبح منو وارد دنیای خودتون کردین یهو؟دنیایی داره دل دادن به دل شهدا.کدومتون منو دعوت کردین امشب؟نگاه های قشنگ تک تکشون داره میاد جلوی چ
دیشب هیوا از خودش خسته شد. نشست با خودش صحبت کرد!گفت ببین هیوا تکلیف من رو روشن کن !ایا هدف داری !ایا وجودت تمناش رو میکنه؟! نمیگم حتما داشته باش! فقط تکلیف من رو روشن کن!میخوای یا نه ؟!حاضری تلاش کنی یا نه؟!
هیوا سکوت کرد.جوابی نداد. چون خودشم نمی دونست!
اما دیگه نمیتونست توی بلا تکلیفی باقی بمونه! با خودش یه قرار گذاشت. گفت ببین هیوا میخوایم بفهمیم با خودت چند چندی ؟! امشب سعی کن این کتاب رو کامل یه دورهمراه جزوش بخونی ! خیلیه میدونم ! هفت هشت ساعت
آفت دهان چیست؟
آفت دهان عبارت است از زخم های دردناکی که درمخاط دهان به وجودمی آیندآفت دهان سرطانی نیست آفت دهان ممکن است با عفونت هرپسی ناشی از ویروس تب خال اشتباه گرفته شود این نوع زخم می تواند در هر دو جنس رخ دهد اما در زنان شایع تر است.
زخم در دهان با این خصوصیات:کوچک،بسیار دردناک و کم عمق هستند و توسط یک غشای خاکستری پوشیده شده اند حاشیه آنها توسط یک هاله قرمز پررنگ احاطه شده است این زخم ها می توانند روی لب ها،لثه ها،داخل گونه ها،زب
گل مژه یکی از بیماریهای شایع پلک است که می تواند افراد را در سنین مختلف گرفتار کند. گل مژه به صورت یک توده متورم، حساس و دردناک و قرمز رنگ درلبه یا نزدیکی لبه پلک تظاهر می کند. این توده در حقیقت یک آبسه کوچک است که در اثر عفونت یا التهاب ریشه مژه ها یا غدد ترشح کننده چربی پلک ایجاد می شود. تماس دست آلوده با چشم (به خصوص اگر با ترشحات بینی آلوده شده باشد) و التهاب لبه پلک (بلفاریت) از عوامل مهمی هستند که باعث بروز گل مژه می شوند.
علایم و نشانه های گل
نوه ام، ماهان، رو سپرده اند دست من. دیگر نشستیم با هم یک ساعت جاخوراکی پرنده ها را درست کردیم تا تو فصل سرد سال غذا داشته باشند . بعد بردمش شرکت یک ساعت نشست کار تدوین بچه ها را نگاه میکرد. بچه را میدیدی با بیچارگی تمام از شدت نداری چشمش را دوخته بود به کامپیوتر رندر .
هی نگاه می کرد چه طوری عکس ها از بالا به پایین ریز ریز می آیند. آنقدر آرام و ملتمسانه نگاه کرد تا از آخر ، بچه های تدوین آن بخشی که تدوین شده بود را نشان دادند.
یک ده دقیقه ای بود . دیگ
رفته بود تا دم در و برگشته بود. انگار که میدانست یا حس کرده بود که اگر برود خرید، نمیتواند دستپر برگردد. نشست پشت در. نگاه به ساعت روی دیوار هال کرد. تا افطار چیزی نمانده بود. بلند شد تا در را باز کند. صدای زنگ بلند شد. کسی پشت در بود. در را باز کرد. همسایه چند خانه آنطرفشان بود. یککاسه آش نذری داد دستش. در را بست. باز نشست روی زمین. نگاه به ساعت کرد. بلند شد. سفره را پهن کرد. کاسهی آش را گذاشت وسط سفره. خانه داشت تاریک میشد. برق به تکرار هرر
جهان رو میشه محل برخورد چیزهای مختلف به همدیگه تلقی کرد: مثل برخورد باد با برگههای یک درخت، برخورد یک سنگ با سنگی دیگر، برخورد چکش به میخ و برخورد آدمها با یکدیگر.
من بیشتر دلم میخواد دربارهی برخورد آدمها برم بالای منبر. حدود دو هفتهی پیش که برای خرید رفته بودم به یکی از فروشگاههای بزرگ، یه بچهی خیلی بامزه دیدم که توی بغل پدرش داشت به اطراف نگاه میکرد. وارد محدوده دیدش شدم و لبخند زدم و خندیدم، اونم خندید. من رد شدم و رفتم و تم
به دلیل امتحان کنکور سراسری ابلاغیه ای از طرف دانشگاه جامع مبنی بر تغییر برنامه امتحانات معارف و دروس مهارت مشترک صادر گردیده است که این نغییرات به شرح زیر می باشند:
اندیشه اسلامی (1) 98/3/18 ساعت 16-14
اخلاق اسلامی 98/3/20 ساعت 16-14
دانش خانواده وجمعیت 98/3/21 ساعت 16-14
مهارت ها و قوانین کسب وکار 98/3/23 ساعت 16-14
اندیشه اسلامی(2) 98/3/18 ساعت 16-14
تاریخ تحلیلی صدر اسلام 98/3/20 ساعت 16-14
انقلاب اسلامی 98/3/21 ساعت 16-14
تفسیر موضوعی قرآن کریم 98/3/23 ساعت 16-14
مهارت های مسئله یابی
آغوش ام اس چگونه دردی است؟
شما ممکن است این درد را در زیر قفسه سینه خود و یا در هر نقطه بین گردن و کمر خود احساس کنید. آغوشMS می تواند کسل کننده و دردناک، تیز، یا سوزشی باشد و معمولا از چند ثانیه تا چند ساعت و در موارد نادر، چند روز طول می کشد.
آغوش در حالیکه می تواند منبع آرامش و امنیت باشد وقتهایی هم می تواند ناشی از رنج و درد باشد و “آغوش ms” این منظور را بیان می کند.
اگر شما مبتلا به بیماری MS باشید ممکن است یک گروه از درد را در اطراف نیم تنه خود ا
به دلیل امتحان کنکور سراسری ابلاغیه ای از طرف دانشگاه جامع مبنی بر تغییر برنامه امتحانات معارف و دروس مهارت مشترک صادر گردیده است که این تغییرات به شرح زیر می باشند:
اندیشه اسلامی (1) 98/3/18 ساعت 16-14
اخلاق اسلامی 98/3/20 ساعت 16-14
دانش خانواده وجمعیت 98/3/21 ساعت 16-14
مهارت ها و قوانین کسب وکار 98/3/23 ساعت 16-14
اندیشه اسلامی(2) 98/3/18 ساعت 16-14
تاریخ تحلیلی صدر اسلام 98/3/20 ساعت 16-14
انقلاب اسلامی 98/3/21 ساعت 16-14
تفسیر موضوعی قرآن کریم 98/3/23 ساعت 16-14
مهارت های مسئله یابی
پزشکی زنان یا بیماریهای زنان و زایمان، یکی از رشتههای تخصصی پزشکی میباشد. تشخیص و درمان بیماریهای زنان مانند قاعدگی دردناک، اختلالات قاعدگی، سرطانهای رحم، سرطان تخمدان، سرطان دهانه رحم، سرطان واژن، نزدیکی دردناک، کیست تخمدان، پیچخوردگی تخمدان، عفونت دستگاه تناسلی (واژینیت) و ... در این رشته مورد بحث قرار میگیرند.
ادامه مطلب
ساعت چهار و سی و پنج دقیقه ی صبح خوابم میبرد و ساعت پنج ونیم باید بیدار شوم.برای روزی که مجبورم از ساعت شش صبح بیرون بزنم و ساعت هفت شب به خانه برگردم،کمتر از یک ساعت خواب و استراحت!این که ادامه ی روز چه خواهد شد که دیگر مثل روز روشن است!
ادامه مطلب
«٢١»إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ براستى کسانى که به آیات خداوند کفر مىورزند و پیامبران را به ناحق مىکشند و کسانى از مردم را که فرمان به عدالت مىدهند مىکشند،پس آنان را به عذابى دردناک بشارت ده. نکتهها: در تفاسیر کبیر و مجمع البیان و قرطبى مىخوا
طبق مصوبه مجلس، ساعت رسمی کشور هر سال در ساعت ۲۴ یکم فروردین ماه ۱ ساعت به جلو میرود و در ساعت ۲۴ سیام شهریور ماه به حالت سابق باز میگردد.
بر این اساس ساعت رسمی کشور در ساعت ۲۴ فردا (یکم فروردین ماه) یک ساعت به جلو کشیده میشود
✅ کانال خرو آنلاین
@Kharv_Online
[عکس 1280×853]
مشاهده مطلب در کانال
امروز رکورد خودم رو زدم و پنج ساعت پیاپی بدون پا شدن از پشت میز درس خوندم...ساعت دو بعد از ظهر نشستم پشت میز و هفت بعد از ظهر بخاطر آلارم مثانه ام بلند شدم...من اصولا اعتقادی به این سوسول بازی که میگن یک و نیم ساعت درس بخونید و نیم ساعت استراحت کنید ندارم،والا!
آنقدر به ترک دیوار مطب دکتر نگاه کردم و غرق افکارم شدم که لرزش گوشی زیر دستم را حس نمیکردم. دو ساعت تمام هیچ صدایی نمیشنیدم. این را ساعت 6/30 یعنی دقیقا دو ساعت بعد از تحویل دادن دفترچهام، از تماس دست منشی بر شانهام و صدای آرامش که میگفت:" صدات زدم. دکتر منتظره" فهمیدم. نمیدانم در ترک دیوار دنبال چه میگشتم. اصلا بین آن همه صندلی خالی چرا دقیقا کنج دیواری که ترکی به این بزرگی در دل داشت نصیبم شده بود. حالا که به عکس نگاه میکنم متوجه می
توی فرودگاه نشستم و کمتر از دو ساعت مونده به رفتن...
سفر این بار کاملا چشیدن خانه بود...خانه و دیگر هیچ...
نه مهمانی و نه سفر و نه دور همی زیادی...
زیبایی خانه مزین به حضور علی و ارغوان بود...
چند روز اول علی برایم علی پارسال نبود... جمله های شمرده ی علی تبدیل شده بود به ور ور حرف زدن... معصومیت بچگی به شیطنت پسرانه... اما کم کم من هم علی جدید را دوست داشتم... علی عزیزی که کلاس میرفت و جمله های کوتاه انگلیسی میگفت... علی که حاصلش دست گاز گاز شده و بازوی دردنا
کم سن و سال که بودم ، شب و نیمههای شب برایم حرمت داشتند . وقتی اتفاقی ساعت یک یا دو شب بیدار میشدم ، سریع به ساعت نگاه میکردم و بعد انگار که اگر بیدار بمانم ، نگهبان خشمگین ِ شب دعوایم میکند ، چشمهایم را محکم به هم میفشردم تا بخوابم . اولین باری که آسمان ِ ساعت دو بامداد را دیدم ، یکی از شبهای ماه رمضان بود . آن موقعها ماه رمضان دقیقا میافتاد در چلهی تابستان . صبحش را به قول مادربزرگها ، تا لنگ ِ دراز ِظهر خوابیده بودم و خوابم نمی
ساعت مطالعه خودت رو از ده به بیست برسون
شنبه یکشنبه روزیه ک کلاس داری اما میتونی حداقل دو ساعت بخونی
دوشنبه کلاس نداری پس مینیمم باید ٥ ساعت بخونی
سه شنبه کلاس داری و همون دو ساعت کافیه
چهارشنبه پنج شنبه و جمعه ک کلاس داری هم هر کدوم ٥ ساعت
پس مینمم میتونی ساعت مطالعه رو به ٢٦ افزایش بدی و ٦ ساعتم میگیم نرسیدی بش پس فلا ٢٠ ساعت هدف در دسترسیه با ی حساب کتاب ریز
مانتو پانچ، شلوار گت دار، روسری ساتن مشکی و صندل های زندایی که یک سایز برایم بزرگ تر بود و این ترکیب فاجعه که انگار به تنم زار میزد را به خودم پوشاندم و صورتم را شسته نشسته جواب اسنپی ِ پراید سفید با پلاک « ط ۲۱ » را دادم و به سرعت برق و باد خودم را جلوی ماشین رساندم و سلامی با زور به راننده تحویل دادم .
نگاه متعجبش را اما تحویل نگرفتم و وسایلشان را توی ماشین جا دادم و بوس فرستادم و خدافظی کردم . اما ترجیح دادم جای نگاه کردن به ماشین تا محو شدنش
زیر بغل یکی از دردناک ترین نواحی بدن برای اپیلاسیون است که دو علت عامل آن می باشد: اول آن که پوست این ناحیه بسیار نازک و ضعیف است و دوم آن که موها کاملاً عمقی در این قسمت قرار دارند. حال سوال این است که کدام روش برای موزدایی زیر بغل بهتر است؟ ژیلت یا اپیلاسیون؟ اپیلاسیون زیر بغل بسیار دردناک است و به همین دلیل اکثر زنان ترجیح می دهند از ژیلت استفاده کنند. اما از نظر بهداشتی، اپیلاسیون بهتر از استفاده از ژیلت است. از طرفی، به دلیل شکل خاص این ن
الف. سلام. قرصهایم را خوردهام، امّا هنوز از پس آن حالِ بد برنیامدهام. طول میکشد تا بیایم. شاید به همان اندازه که طول میکشد که تأثیر داروها برود و من دوباره به یاد بیاورم که باید هر روز صبح و شب بخورمشان. امّا این را پدر نمیفهمد. یعنی در وضعیّتی نیست که بفهمد. برای فهمیدن کسی باید مشتاق فهمیدن باشد که پدر نیست. پدر نمیخواهد بفهمد. مطلب ثقیلیست که فهمیدنش دردناکست. فهمیدن این که دکتر روانشناس من را –هرچند ناقص- امّا از پدر
برق دانشکده قرار بود دو ساعت قطع باشه. ۱۳ دقیقه از قطعی برق گذشته بود که طهورا و آقای الف. بار و بندیلشون رو جمع کردن که برن.
گفتم :"بچهها نرید! فقط یک ساعت و ۴۷ دقیقه مونده!"
آقای الف. گفت:"این جوری که شما ثانیه به ثانیه میشمرید، دو ساعت طول میکشه"
خب مگه مجبوری نمک بریزی برادرِ من؟! یک ساعت و ۴۷ دقیقه با دو ساعت چقدر فرق داره مگه؟ :|
+ هرچند که اونا بردن. منم دو ساعت و نیم موندم ولی برق نیومد.
+ البته شما به این تصویری که من اینجا از آقای الف. ساخ
صبر را از شکست خوردن یاد گرفتم. بارها و بارها تمرین ِ باختن میکردم. هدف ِ به غایت دوری میگذاشتم. و توپ را با جدیت محض به سمتش نشانه میرفتم. گاهی حتی توپ به نزدیک ِ هدف هم نمیرسید. زندهگیام را آن سالها وقف ِ نرسیدنها کرده بودم. در ساحل اقیانوس آرام، سنگهای زمخت ِ بُرنده را روی هم میچیدم. شبیه هیپیهای مسلح گاهی تا نیمههای شب. و ساعتها تمرین میکردم که از فاصلهی ده دوازده متری به هدف بزنم. نمیشد. جدیت در شکست ناخودآگاه
بسمالله...
سلام!
+
حدود یک ماهِ پیش ایمیلی از طرف بنیاد آمد.
ثبتنام کردم.
و واقعاً توقعی نداشتم از شرکت در برنامه.
یکشنبه ساعت ۱۰ صبح پیامک بنیاد آمد که تشریف بیاور و کارتت را تحویل بگیر!
(این بار، از آن دفعاتی بود که لذت یک چیز این قدر میچسبید به جانم. کارت را با هیچ توصیه و واسطهای نگرفته بودم.)
+
چهارشنبه، ۱ خرداد رفتم حسینیهی امام خمینی(ره).
زود رفته بودم و برای نشستن حق انتخاب نسبتاً گستردهای داشتم؛ روی صندلی، کنار ستون و...
نش
همه چیز از یک ملاقات شروع شد، از یک نگاه، با همان نگاه اول احساس کردم که تمام وجودم او را می خواهد- بین خودمان باشد گند بزنند به این احساس حاصل از یک نگاه، به کسی بر نخورد ها! با یک نگاه وقتی تمام وجودت یکی را خواست یعنی یک جای تمام وجودت لنگ می زند-.
ادامه مطلب
گران قیمت ترین ساعت های مچی (بخش اول)
گرانترین ساعت های مچی ، لاکــچری های ساعت که در جهان دارای برندهای معروف هستند و به آنها ساعت های چند میلیاردی می گویند. بیشتر این ساعت ها الماس های زیادی دارند. این نوع ساعت ها انقدر زیبا هستند که درخشش خاص آنها چشم هر بیننده ای را خیره خود می کند. گرانترین ساعت های مچی جهان بسیار لوکس هستند و نمونه هـــایی که موجود است در این مقاله برای شما همراه با عکس هایی زیبا از این نوع ساعت ها به نمایش می گذاریم.گرا
امروز بیست و چهارم اسفند 1398 ساعت 3:33 بعد از ظهر
امروز صبح مثل اکثر روزای عادی از خواب بیدار شدم تا بیام سرکار.همه چیز طبق روال همیشگی پیش رفت با این تفاوت که امروز موقع استراحت باید میرفتم از بیرون غذا میخریدم...
بعد از اینکه غذا رو خوردم یه نگاه به ساعت گوشیم انداختم و دیدم حدود 10 دقیقه دیگه زمان دارم...
ادامه مطلب
نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاح است.
یعنی آدم هر عملی را که میخواهد انجام بدهد، از چند جهت به آن نگاه کند.
ما آدمها معمولا از همان یک جهتی که اول به ذهنمان میاید، کاری را انجام میدهیم یا نمیدهیم.
ولی در نگاه مکعبی سعی میکنیم از چند زاویهی دیگر هم به قضیه نگاه کنیم.
مثلا دوست دارم فلان چیز را به دوستم بگویم.
نگاه مکعبی میگوید: اثراتش را هم بررسی کن!
اگر بگویی، اثراتش و عواقب آن چیست؟
شاد میکند یا ناراحت؟
یا مثلا رفتار یکی ناراحتم می
نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاحه؛ یعنی آدم هر عملی رو میخواد انجام بده، از چند جهت بهش نگاه کنه...
ما آدما معمولا از همون یک جهتی که اول به ذهنمون میاد کاری رو انجام میدیم یا نمیدیم، ولی در نگاه مکعبی سعی میکنیم از چند زاویه ی دیگه هم به قضیه نگاه کنیم.
مثلا دوست دارم فلان چیز رو به دوستم بگم،
نگاه مکعبی میگه:
اثراتش رو هم بررسی کن، اگه بگی، اثراتش و عواقبشش چیه؟
شاد میکنه یا ناراحت؟
یا مثلا رفتار یکی ناراحتم میکنه، تو ذهنم اول میگم:
قطع راب
با نظر به تقاضای روز افزون اعضاء کتابخانه و خانواده های محترمشان، مبنی بر افزایش ساعت فعالیت کتابخانه، با پیگیریهای انجام شده و اخذ مجوز از اداره کل استان، ساعت کارکتابخانه از شنبه تا چهارشنبه تا ساعت 21:00 و همچنین عصر پنجشنبه ها تا ساعت 19:00 مشغول به خدماتدهی به اعضاء و مراجعان محترم می باشد.دریافت
سلام
اقا این عمم و بچه هاش دارن میان(استان فارس زندگی نمیکنن)
بعد من دیشب خونه مامان بزرگ موندم.صبح ساعت پنج اومده مامان بزرگم زنگ زده بهشون کجایید.اومده داد و بیداد که بلند بشید ساعت شش اونا اباده هستن یک ساعت دیگه میرسن کار داریم:/من و س جان اول صبحی موی کنان و روی زنان داریم میگیم والا به لا از اباده تا مرودشت که خونه مامان بزرگه سه ساعت راهه:/
مگه قبول میکرد
حالا نیم ساعت پیش زنگ زدیم گفت تاززززززه رسیدیم اباده:/
از ساعت پنج که زنگ زده خد
جوان هر هفته خودش را به شمال شرقی تهران می رساند تا پای صحبتهای پیرمرد فاضل بنشیند. پیرمرد فاضل قبل از شروع به صحبت توی چشم تک تک مخاطبان نگاه می کرد و زیر لب اذکاری را زمزمه می کرد. اون روز هم مثل همیشه توی چشمهای همه نگاه کرد جوان روبروش نشسته بود. بعد صحبتهاش رو شروع کرد. بعد از نیم ساعت یک دفعه زل زد توی چشمهای جوان و گفت : "جوان اگه تمام وقتت را توی هیئتهای امام حسین ع پای روضه بگذرونی ولی نماز صبحت قضا شده باشه باختی" جوان مو بر تنش سیخ شد و
سلام :)
من خوبم تشکر حال شما خوبه ؟
خواهش میکنم ما دیگه عادت کردیم صداتون کنیم بعد صد سال دیگه ی صدایی بشنویم :|
زندگی من هم پر شده از اتفاقات دردناک و تلخ و خدارا شاکرم ک تا الان زنده موندم :/
بنده پنج شنبه بیکارم
قبل شب
دل بی پناه من...
شاید فکر کنید شهر دل من ساکت است و سرد
من با گذر ثانیه ها میمیرم
در این شعله ی قدیمی سال هاست در حال سوختنم
دیگر نه ان اهنگ قدیمی حالم را جا می اورد نه یک غذای دلچسب با صدای شر شر باران
دلم هزار تکه شده و تکه های تیزش شاه رگم را بریدههه...
تاول های چرکین تمام بدنم را پوشانده...
از جیغ های خفه گلوی جانم زخمی است انگار استخوان هایم خالی اند بدنم میسوزد... از درد مینالم، به خودم میپیچم...
گاهی به خودم میگویم ای کاش
ای کاش یک نفر
برند PATEK PHILIPPE-REF
این ساعت زیبا فقط و فقط داری 4 نوع است که بدنه آن از اســـتیل ضد زنگ است.این نوع ساعت یکی از گرانترین ساعت های مچی جهان به شمار می آید وبا پول کشور ما به مبلغ باور نکردنی در حدود 44 میلیارد تومان قیمت دارد.
من در دوران نوجوانی فقط دو تا برنامه تلویزیونی رو تنها نگاه میکردم
اولیش سخنرانی دکتر قمشه ای بود از شبکه 4 ساعت 10 شب پخش میشد که روزش یادم نمیاد دومیش اما سریال دوران کهن بود که روزای جمعه ساعت 7 از شبکه چهار پخش میشد همیشه در عجب بودم چرا این سریال فوق العاده از شبکه چهار پخش میشه؟ چون 90 درصد مردم شایدم بیشتر شبکه چهار و نمیدیدن ... الان دلم میخواد باز ببینمش نمیدونم بازم همون حسو دارم نسبت بهش یا نه ... ولی خیلی نوستالژی هست :)
همونجوری که ضرباهنگ نور سفید - باران سیاه، آهسته منو تو خودش میکشه، دقیقا همونجوری، کم کم بیحس از تنم فاصله میگیرم و دیگه تعلقات معنایی ندارن. حتی اینکه بهت بگم زندگیم پوچ و دردناک شده هم مسخره به نظر میاد. میره بالا و دور خودش میچرخه.
استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی: شعر مشیری به یکبار خواندن تمام زیبایی ها و رازهای خود را به خواننده می بخشد. سعدی هم زیبایی ها و هنرهای شعرش را در یک لحظه به خواننده عرضه می دارد. به نظر من مشیری به سعدی نزدیک است و این قلمرو پسند خواننده است.___استاد سیروس آموزگار: از فریدون پرسیدم "چرا 'زورق صبح'؟ این سوی ابرها نیز صبح است منتهی نوری در میان نیست. بهتر نبود به جای 'زورق صبح' می گفتی 'زورق نور'؟" . خیال می کردم هم اکنون در چهره ی وی حالت یک اشراق و مک
همین اول کاری کلی کار انداخت گردنمون:)
دارم فکر میکنم فردا تا ساعت چند بیدار خواهم موند؟؟؟؟؟
فردا کلی کار سرم ریختهست:(((
تا ساعت ۲ ظهر خونه نیستم:(
بعدم با خانم S قرار دارم برای همین ساعت ۲ خونه نمیام و تا ساعت ۴ پیش اونم.
بعد ترم، ساعت پنج مامانم میاد پیشمون. ساعت شش هم یک کار دیگهست.
ساعت هفت و نیم میرسم خونه:((((((
تا ساعت ۱۲ باید بیدار باشم تا کار دیگهایی رو به اتمام برسونم:((((((((
ساعت پنج باید بیدار بشم:(((((((((((
فردا سخت ترین روز جهانه:)
خدا ج
هر روز از زندگی فرصت تازهای است که باید آن را دریابی.
هر روز از زندگی، روزی است که کائنات خود را موظف میداند آرزوهای تو را برآورده کند.
زندگی ما سرشار از فرصت های تازه و موقعیتهای جدید برای پیشرفت و رشد است.
این ما هستیم که با نگاه خود آنها را میبینیم یا اینکه نادیده می گیریم.
افراد موفق در اطراف ما کم نیستند. اگر زندگی به ذات خود تلخ و دردناک میبود، باید برای آنها هم این چنین می بود.
ما در جهانی زندگی می کنیم که بیل گیتس، آینشتاین، استیو
نگاه تو ، برای من تمام عاشقانه هاستو حال من ، حال خوش ترانه هاستتو آمدی به این تنم ، چو جان تازه آمدیهوای تو برده مرا ، چه بی بهانه آمدینگاه کن ببین که من ، چگونه بی قرار توپرسه به کوچه ها زدم ، به شوق خاطرات تونفس درون سینه ام ، حبس شد و تو میرسیمنم که چشم می شوم ، خیره به قاب اطلسی
از این به بعد ساعت خواب و درس خوندنم عوض میشه ان شاءا... .
1- اذون مغرب رو ساعت هشت وربع میگن. تا 8ونیم نماز.
2- از8ونیم تا ساعت 9وربع افطار.
3- از ساعت 9ونیم تا 10ونیم درس.
4- از 10ونیم خواب تا 3.
5- از 3 تا یه ربع به4 سحری.
6- از یه ربع به 4 تا اذون صبح، ... .
7- تا ساعت 5ونیم نمازصبح.
8- از 5ونیم تا 6ونیم درس.
9-بعد از برگشتن از دانشگاه، تا اذون مغرب درس.
خدای من. خودت کمک کن بتونم درس بخونم و وقتمو تلف نکنم.
در
48 ساعت گذشته برای تمام غمهای زندگیام گریه کردهام، حتی برای آن غمهای قدیمی
و از یاد رفته مثل غم و رنجی تازه ضجه زدهام و صدایم گرفته است.
بابا
صبح زنگ زد، حالم را پرسید و بعدش سه دقیقه فقط سکوت کردیم تا من گفتم خداحافظ.
به
عقب نگاه میکنم، به تمام اتفاقات افتاده، حالا با فاصله به آن اتفاقات نگاه میکنم
و فکر میکنم آیا می توانستم آنها را جور دیگری رقم بزنم؟ میبینم هنوز هم چارهای
جز آن راههایی که رفتهام، نیست، هنوز هم اگر زند
یکی از ضایعات دردناک که معمولا در ناحیه کف پا و یا بین انگشتان پا اتفاق می افتد میخچه می باشد که معمولا روش های سنتی و گاها دردناک برای رفع آن پیشنهاد می شود.
ولی این روش ها از جمله سوزاندن و یا کندن با چاقو همگی غیر استاندارد بوده و ممکن است منجر به عفونت گردد.
جدیدترین و موثرترین درمان در حاضر لیزر میخچه پا می باشد.
شاید بپرسید مرکز لیزر میخچه پا در تهران کجاست؟
رد پاسخ باید بگوییم تعداد متعددی مرکز لیرز میخچه پا در تهران وجود دارد ولی آیا
صرفا اومدم یادآوری کنم ساعت زمینه و اگه دوس دارین با کم کردن روشنایی خونتون و محل کار و استفاده نکردن از وسایل الکترونیکی به مدت یک ساعت -از ساعت هشت و نیم که یه ربع پیش بود تا ساعت نه و نیم- به این رویداد جهانی بپپیوندین.ما لامپ ها رو خاموش کردیم و همین طور فریزر رو،بخاری ها رو هم همین طور.درسته که این رویداد گفته لوازم الکترونیکی رو کم مصرف کنین تو این ساعت اما ماموریت اصلیش توجه و آموزش دادن برای استفاده از انرژی ها و وسایل پایدار و پاکه.پس ه
ساعت مچی فروشگاه ساعت مچی
(به انگلیسی: Watch) گونهای از ساعت است که به مچ دست بسته میشود. در گونههای جدید بر روی ساعت مچیها علاوه بر زمان، تاریخروز، ماه و سال و امکانات دیگر نیز وجود دارد. ساعت مچی اولین بار در سال 1510 توسط مخترع آلمانی پیتر هنلین ساخته شد.
بهطور کلی ساعتهای مچی را در نگاه اول میتوان به دو دسته ساعتهای مکانیکی و کوارتز طبقهبندی کرد. ساعتهای کوارتز دارای یک موتور هستند که به وسیلهٔ باطری کار کرده و ساعته
«... به اعتقاد من ٰدنیا تنها یک بخش است، دنیای اغنیا و در حاشیه آن توده ای از زباله های آلوده آن به نام دیگران!
از ماهیت اصلی روح چیزی نمی دانم، اما این را کاملا فهمیده ام که روح از کدام بخش بدن تا مرز انهدام سقوط میکند،
از نقطه سیاه رنگ و ریزی در مردمک چشم...
و اینکه نگاه انسان ها،از نگاه گرگ ها نیز ناپایدارتر است و آنچه در نگاه انسان ها دیده میشود، به مراتب وحشتناک تر از نگاه گرگ هاست...»
کریستین بوبن - دیوانه وار
ادامه مطلب
کلاس جبرانی اصول حسابداری 2 با استاد رحیمی بعد از عید به شرح ذیل در آز خاک شناسی می باشد :
سه شنبه مورخه 98/01/20 ساعت 6 تا 8 عصر
چهارشنبه 98/01/21 ساعت 4 الی 8 در کلاس 601 برگزار میگردد ./
دوشنبه 98/02/02 ساعت 11/30 الی 14/45
سه شنبه 98/02/03 ساعت 18 الی 19/30
هیچوقت بابت عشق هایی که نثار دیگران کرده اید و بعدها به این نتیجه رسیده اید که ذره ای برای عشق شما ارزش قائل نبوده اند، افسوس نخورید. شما آن چیزی را که باید به زندگی ببخشید، بخشیدید. و چه چیزی زیباتر از عشق...هر رنج دوست داشتن صیقلی ست بر روح ... با هر تمرین دوست داشتن، روح تو زلال تر می شود. گاهی بعضی ها با ما جور در می آیند، اما همراه نمی شوند. گاهی نیز آدم هایی را می یابیم که با ما همراه می شوند اما جور در نمی آیند. برخی وقت ها ما آدم هایی را دوست د
بسته شدن تک انیمه
بسته شدن پروموویز
حس کسیو دارم که بهش دو تا تیر زدن :`(
خدا باعث و بانی این کارا و کسایی که فیلتر میکنن سایتای انیمه و سریال و مانگا رو به زمین گرم بشونه :| اگه دلسوز مردمید برید اختلاسا و خلافا و گندای اقتصادیتونو جمع کنید
وقتی بعضی چیزارو نمیبینمو انتخاب میکنم که نگاه نکنمبیاد می اورم و بعد از خودم میپرسم حسم چیه؟!و میگم شبیه اینکه به زخمت نگاه کنی و یاد دردت بیفتیاما مطمئنی جای زخم هم خوب میشه مثل همیشه
به پشت سرت که نگاه نکنی.حس میکنی دور شدی خیلی دور
و همین حس خیلی چیزا رو تسکین میده
و اول مهر از رگ گردن ب شما نزدیک تر است*و تو چه میدانی ۱ مهر چیست؟
* زمانی که 7 صبح ساعت ها به صدا درمی ایند*و آنچه در آسمانها و انچه در زمین است از وحشت در هم میپیچند * و گروه گروه به سمت مدارس و دانشگاه ها رانده میشوید
* و زیانکاران از ما میخواهند که آنان را به اول تابستان برگردانیم تا اندکی بخوابند
*در آن زمان نگهبانان به آنان گویند آیا ب شما نگفته بودیم که تعطیلات تابستان فانیست و عذابی دردناک در انتظار شماست؟همانا که بازگشت همه بسوی مدرسه و دا
بالاخره اچ پذیرفت خیانت کرده و دیگه مخالفتی با تمام شدن رابطه نکرد ..
خیلی غم انگیز و دردناک اما چاره چیه باید باهاش کنار اومد و قوی بود تا فراموش بشه
من روز ُ شب های سخت تر از اینم داشتم اینم میگذره ..
دیگه اینجا نمینویسم خدانگهدار
1- خیر نمی توان انتظار داشت 72 ساعت هوا آفتابی باشد . زیرا طی این 72 ساعت شبها هوا تاریک خواهد بود.
2- آخرین تکه طی 7 روز بریده خواهد شد.
3- درست 5 دقیقه است . اگر 5 اتومبیل بتوانند 5 تی شرت طی 5 دقیقه بدوزند هر چه تعداد اتومبیل ها بیشتر شود تعداد تی شرت ها هم بیشتر می شود اما مدت زمان دوخت آن ها تغییری نمی کند
4- شما نمیتوانید به سوال آیا شما زنده هستید ؟ جواب نه بدهید
5. ساعت کوکی نمی تواند شب و روز را تشخیص دهد پس به نخستین ساعت 9 که برسد زنگ می زند
GRAFF DIAMONDS THE FASCINATION
بانوانی که به ساعت مچی گران علاقمند هستند با احتمال زیاد این ساعت را که کلا از الماس تشـــکیل شده است را می پسندند. این ســاعت فوقه لوکس زنانه و زیبا و درخشان الماس هایی با وزن 156 قـــیراط یک زیبایی نفسگیر را به رخ بیننده می کشد. وسط این ساعت به شکل یک اشــک زیباست که الماسی 38 قیراطــی برای این طرح میانی استفاده شده است. این ساعت به ریال حدود 1200 میلیارد ریال است!
منبع : ساعت ارومیه
بچه بودم که پدرم پشت بوم خونه رو به حیاط تبدیل کرده بود.
برامون تاب اویزون کرده بود و بیشتر شب های تابستون رو اون جا می خوابیدیم.
عصر روزهایی که روزه بودم می رفتم پشت بوم و زیر سایه دیوار دراز می کشیدم و به آسمون نگاه می کردمعرق اون همه رنگ آبی و سفید می شدم و داستان های مختلفی رو توی ذهنم می ساختم.
از عروسی پرنده ها گرفته تا سفرهای هوافضا رو با ذهن نوجونم می ساختم و متوجه گذر زمان نمی شدم.
خیلی وقت ها بیشتر از چند ساعت رو پشت بوم بودم و فقط به آسم
سنگین ترین ساعت مطالعه چه زمانیه ؟!
خب بذار صحبتمو با مثال بهت بگم
ماهی ۵ کیلو کاهش وزن
روزی ۳۰۰ تا تست
هر آزمون ۱۰۰۰ تا افزایش تراز
خب این شد یه سناریو
حالا سناریوی بعدی ...
ماهی ۱ کیلو کاهش وزن
روزی ۱۰۰ تا ۱۲۰ تا تست
هر آزمون ۴۰۰ تا افزایش تراز
اینم سناریوی دوم ...
خودت وقتی دومی رو میخوندی حس بهتری نداشتی ؟
البته خب اولی زیباتر بود قبول دارم
منتهی دومی رو که خوندی حس کردی واقعی تره
حس کردی دست یافتنی تره
و زیباییش دقیقا به همین واقعی تر بو
با نظر به تقاضای روز افزون اعضاء کتابخانه و خانواده های محترمشان، مبنی بر افزایش ساعت فعالیت کتابخانه، با پیگیریهای انجام شده و اخذ مجوز از اداره کل استان، ساعت کارکتابخانه از شنبه تا چهارشنبه تا ساعت 21:00 و همچنین عصر پنجشنبه ها تا ساعت 19:00 مشغول به خدماتدهی به اعضاء و مراجعان محترم می باشد.
چشمهای تو دوتا کوره ی مذاب اند
و من ، هربار، تویشان گیر می افتم
و غرق میشوم...
مثل وقتی که
وسط یک شیطنت کودکانه
ناگهان مادرم مچم را گرفته باشد،
روبروی چشمان تو هم زبانم قفل میشود...
بعد یکهو زمان می ایستد
مثل این که دکمه ی ساعت برنارد را فشار داده باشم...
و من سالها و قرن ها به تو خیره میمانم
بدون این که تو زمان را حس کنی و چشمهایت خسته شوند...
بعد از چند قرنی که به چشمهایت خیره ماندم دوباره برمیگردم به این دنیا و این بار
نه میدانم
ولی من از هیچکاری نکردن لذت میبرم. از نشستن و نگاه کردن. نگاه کردن و فکر کردن. نگاه کردن و کتاب خوندن. از دیدن لذت میبرم. از نشستن پشت پنجرهها و دیدن هرچی که از پشتشون میشه دید، هرچیزی که طبیعت و شهر نشونم میدن. وقتی توی اتوبوس میشینم و پنجرهها رو باز میکنم، کتاب روی پام میذارم و هر از گاه از بین خطوط سرم رو میگردونم تا تصاویر گذرا از کنارم رو نگاه کنم. خیلی وقتها آرامش رو اینطوری پیدا میکنم و تمام مدت لبخند میزنم.
۱. انیمه banana fish ـو کامل دیدم [انیمه قشنگی بود که میکشید یه ضرب ۲۴ قسمتشو ببینی .. ولی موضوعش دردناک بود برا من و کلشو با حالت تهوع دیدم .. محورش در واقع همجنس بازا نبودن ، یه عده ادمی بودن که زن و مرد و بزرگ و بچه فرق نمیکرد براشون فقط میخواسن هوسشونو پر کنن]
۲. No More Pashmal
۳. کالجوش
آمار و کاربرد آن در مدیریت 2 یکشنبه مورخه 98/9/24 ساعت 8 صبح از فصول 8 الی 11 درکلاس 701 برگزار میگردد./
مبانی برنامه ریزی و پیشرفت عدالت و توسعه اقتصادی دوشنبه 98/9/18 ساعت 8 صبح از کل کتاب در کلاس 701 برگزار میگردد .
مبانی سازمان و مدیریت یکشنبه مورخه 98/9/17 ساعت 8 صبح چهار فصل اول کتاب در کلاس 701 برگزار میگردد
مدیریت منابع انسانی دوشنبه 98/9/4 تا فصل پنجم کتاب ساعت 8 صبح درکلاس 701 برگزار میگردد .
تجزیه و تحلیل طراحی سیستم رشته مدیریت بازرگانی دوشنبه 98/9/4 ساعت
تنها کارهایی به درستی انجام می شوند که روی آن ها تمرکز داشته باشید.
تمرکز تنها زمانی رخ می دهد که از موضوعات حاشیه ای دور و روی یک نقطه متمرکز باشیم.
از دو جمله بالا یک واقعیت تلخ را متوجه می شویم. نمی شود همزمان دو کار انجام داد و نتیجه خوب بگیریم باید حتما روی یک کار کار کنیم. مثلا همزمان یک ورزشکار بزرگ و یک عکاس بزرگ نمی شویم یا یک آشپز برگ و یک برنامه نویس بزرگ. و این موضوع برای خیلی ها دردناک است.
آیتمی را از مجموعه آیتم های مدیری در شوخی کر
من عاشق نمی شوم این را می توان از نگاه های رو به پایین هنگامی که از پیاده رو عبور می کنم متوجه شده باشی. شاید دروغ می گویم چون من زنده هستم و دارم لبخند می زنم! مدت های هست که می توانم تو را در صندلی شاگرد بنشانم و زمانی که سرعت و زمان ادغام می شوند به گوشت بسپارم ترانه های که به من حس زندگی می دهند. بهتر نیست؟ بگویم: متاسفم، که تلاشی برای با هم بودن نمی کنم! در حالت عادی من انتظار رفتنت را می کشم، اما هنوز ایستاده ای! فکر کنم متوجه شدی؟ زمانی میگذر
سلام
پسر مورد علاقه م هر ساعت ده تا دختر رو فالو میکنه. یعنی کلا همه ش دختر فالو میکنه. اصلا پسر دنبال نمیکنه توی پیجش. شاید به ندرت. داشتیم برای ازدواج آشنا میشدیم که پیجش رو که چک میکردم کلا دلمو زد. اصلا نمیدونم چی بگم. چرا یه آقایی باید همه ش دختر فالو کنه؟
به نظرتون این همه دختر فالو میکنه برای چی میخواد؟، یعنی میتونم فکر کنم فقط نگاه شون میکنه و واسه سرگرمیه؟، یا اینکه اگه فکر کنم خدایی نکرده خانم بازه اشتباه کردم؟، بالاخره میتونم این کا
چند روزیه که هی به خودم بد و بیراه میگم. هی خودم رو مقایسه میکنم و شکایت از این که این چه دنیاییه. این چه وضعیه. نگاه کن فلانیو نگاه تو چقدر ضعیفی. نگاه اون یکی باهات چیکار کرد. نگاه نگاه و خلاصه خاک تو سرت.
امروز یک لحظه به خودم اومدم و دیدم که گناه دارم بابا. این مریضیه که دارم. این که هیچ وقت راضی نیستم. این که گیر کردم تو گذشته و این همه ترس از شکست دارم. این که حالم رو به تنهایی نمیتونم خوب کنم. هی به خوددم گفتم ببین تو همینی. بیا لااقل قبول کن
کرونا تو چین یا ژاپن با اون نظم نهادینه شدهی وحشتناک و احساس مسئولیت بینظیر مردمشون اونهمه تلفات داد واقعا حضور کرونا تو ایران ترسناکه
-پینادو
ویروسه نصف دنیا رو خورده اینا میگن دستاتو بشوری کافیه.
ـ پینادو
دردناک ترین واقعیت تلخ این روزها:(
+برگرفته از چنل آی آر
درباره این سایت